دانلود فایل درسی و آموزشی

دانلود فایل درسی، مقاله، پایان نامه، پاورپوینت، تحقیق، درسی، کمک درسی، کسب درآمد، کنکور، دروس دانشگاه، دوره متوسطه و ابتدایی

بروزرسانی: ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

با استفاده از کلمه کلیدی مناسب، فایل مورد نظر خود را بیابید.

تعداد فایل: 438681

Pdfرمان مسلخ از مهسا حسینی(کامل در ۲۹۲۲ صفحه) – F005

Pdfرمان مسلخ از مهسا حسینی(کامل در ۲۹۲۲ صفحه) نام رمان : #مسلخ ♥️ نویسنده : #مهسا_حسینی ( #مهرسا ) ♥️ ژانر : #عاشقانه #اجتماعی ♥️ خلاصه : ارغوان دختر ساده‌ایه که به بهانه‌ی پول بیشتر و کار بهتر وارد خونه‌ای میشه که از همون اول همه چی به نظرش عجیب

Pdfرمان مسلخ از مهسا حسینی(کامل در ۲۹۲۲ صفحه)

pdfرمان-مسلخ-از-مهسا-حسینی(کامل-در-2922-صفحه)

 نام رمان : #مسلخ 

♥️ نویسنده : #مهسا_حسینی ( #مهرسا )

♥️ ژانر : #عاشقانه #اجتماعی

♥️ خلاصه :

 ارغوان دختر ساده‌ایه که به بهانه‌ی بیشتر و کار بهتر وارد خونه‌ای میشه که از همون اول همه چی به نظرش عجیب میاد! همه ی اتفاقا توی اون خونه زیادی محرمانست و آدماش قانونای عجیبی دارن و ارغوان هم زیادی قانون شکنه و خبر نداره با کاراش چه سرنوشتی قراره براش رقم بخوره ..

قسمتی از رمان 

این وقت شب ؟ کار چی دار ه ؟ قاچاقچیه ؟
على و سردار به قهقهه افتادند و آرش هم به لبخن دی بسند ه کرد
. انگار که جلوی خودش را میگرفت تا زیاد از این وصله ای که
به شهاب چسبانده بودند ابراز خوشحالی نکند !
آرنجش را به پهلوی علی کوبید تا دهانش را ببندد . مژگان
که سرش پایین و مشغول ش بود همان لحظه سرش را
بالا آورد و گفت :
– سردار بنده خد ا انقدر بیکار بوده که درکی از مه ی کاری
ندار ه . سردار جان توام بالاخره میری سر کار نگر ان نباش !

لبهای سردار جمع شد. انتظار طعنه شنیدن از مژگان را نداشت .
به خصوص که تعلق خاطر عجیبی به این دختر داشت ! اما
جرات پا پش گذاشتن نداشت . ارغوان با موذی گری نیشخندی
گوشه ای لبش نشاند و با دقت دوستهایش را ز یر نظر گرفت .
سردار سریع گفت :
– مژگان خانوم منم کار میکنم . از صبح تا شب تو شرکت بابام
جون میکنم . حا ل میخوای پشت دوستت در بیای مشکل ندار ه
ولی کار یکی دیگه رو زیر سوال نبر !

فرهان از جا بلند شد و نگاهی به صفحه ی موبایلش انداخت و
با دیدن اسم فرخنده ابرو در هم کشید و تماس را جواب داد :
– چی شد ه فرخنده ؟
به سمت پنجر ه رفت و پرد ه را کنار زد. صدای فرخند ه به
گوشش رسید :
– آقا ، پلیس اومده !
فرهان نگاهی به حیاط خانه اش انداخت و با دیدن پلیسهایی که
دم در بودند زبان در دهانش چوب شد . فرخنده گفت :

گفتن تشریف بیارید پایین وگرنه حکم دارن برا ی داخل
اومدن .
فرهان تماس را قطع کرد . بلافاصله رو به ارغوان گفت :
– من میرم بیرون تو از جات تکون نخور . د ه دقیقه دیگه زنگ
بزن به نبوی بگو به وکیلم احتیاج دارم . ترتیب کار ا رو بده !
ارغوان از جا پرید :
– چی شده فرهان ؟

دانلود فایل

توجه: شما برای دریافت این فایل از “ ایندکسی ” خارج و وارد سایت فروشنده می شوید؛ از این رو مسئولیت کمّی و کیفی فایل خریداری شده بر عهده فروشنده خواهد بود.

www.novin.com